دوستدار  حکمت و دانش

دوستدار حکمت و دانش

فلسفه، کلام، علوم قرآنی و عربی
دوستدار  حکمت و دانش

دوستدار حکمت و دانش

فلسفه، کلام، علوم قرآنی و عربی

وجود در نظر شیخ محیی الدین ابن عربی


در اولین بخش از قسمت پانزدهم برنامه معرفت، بحث مهمی مطرح می شود که از اهمیت زیادی در فلسفه و عرفان اسلامی برخوردار است. پس از اینکه در طی چهار قسمت از برنامه معرفت، به مباحثی پیرامون هستی و وجود شناسی پرداخته شد و برخی از مفاهیم مقدماتی مورد توجه واقع گردید، اکنون جای آن است که به بحث رابطه حقیقت هستی و موجودات بپردازیم.

وجود از نظر ابن عربی

همان طور که مطلع هستید و از  

  نقش این موضوع در تعلیمات عرفانی و حکمت متعالیه آگاهی کامل دارید، موضوع رابطه خلق با مخلوق و یا وجود با موجودات، جان مایه بحث های فلسفی و عرفانی است. در این میان یکی از چهره های سرشناس و شاخص در زمینه عرفان، جناب شیخ محیی الدین بن عربی است که نظرات او در باب حقیقت هستی و وحدت وجود، زبان زد اهل خرد و معرفت واقع شده است. آنچه باعث می شود تا این عارف بزرگ در این موضوع مورد توجه واقع شود، دیدگاه های مفصل ایشان در مورد وجود و مسئله وحدت وجود است که در مکتوبات کثیر ایشان منعکس شده است.

ابن عربی معتقد است اطلاق معنی وجود، تنها حق – تبارک و تعالی – را شایسته است و سایر موجودات عالم هستی، از وجود حق تبارک ناشی می شوند. بنابراین نمی توان برای مخلوقات و آفریدگان، از لفظ وجود استفاده کرد، چنانچه خود می فرماید: « و لیس وجودٌ إلّا وجود الحق ». این جمله از ایشان مطلع بحث های این بخش و چند بخش بعدی برنامه معرفت قرار گرفته است. با توجه به شبهاتی که در این زمینه مطرح شده و اتهاماتی که به ابن عربی و دیگر پیروان او وارد آمده است، پیشنهاد می شود تا به طور دقیق پیگیر بحث های آتی ما باشید.

*       استاد! جناب محیی الدین در «فصّ یعقوبی» می فرماید: « و لیس وجودٌ إلّا وجود الحق » [1] ؛ هیچ وجودی جز وجود حق نیست. منظور او از این حرف چیست؟ آیا منظور او آن است که رابطه خدا با پدیده ها، رابطه مُظهِر با مظاهر است؟ یا اینکه حقیقت و واقعیتی جز خدا نیست و مابقی اموری اعتباری هستند؟ همان چیزی که عارف شبستری هم می گوید:

وجود اندر کمال خویش جاریست / تعیّن ها اموری اعتباریست [2]

می خواستم تا نظر حضرتعالی را در این رابطه بدانم.

بسم الله الرحمن الرحیم

خب! مطلبی که شما از عارف معروف، ابن عربی نقل کردید، که وجود را در وجود حق – تبارک و تعالی – منحصر می داند، که البته حرف درستی هم هست، وقتی برای اشخاص، بیشتر مفهوم می شود که در باب معنی «وجود» تعمّق بیشتری بکنیم. [طبق] آنچه مردم از وجود می فهمند، شاید این حرف ابن عربی از نظر آنها درست نبوده و حتی کفرآمیز باشد.

*       یا ایده‌آلیستی باشد!

نه! وقتی گفته می شود: «وجود»، کلمه وجود در اذهان عامّه مردم [به موجودات اطلاق می شود]؛ مثلاً این میز وجود دارد، این دیوار وجود دارد، … خب البته اینها وجود هم دارند و هستند. معمولاً کلمه وجود بر موجودات محسوس و متعیّنی که ما با آنها سر و کار داریم اطلاق می شود؛ از وجود خودمان گرفته تا وجود موجودات پیرامونمان در زندگی. اگر وجود به معنی موجودات است، پس نمی توان گفت که وجود، منحصر در حق تبارک و تعالی است، چرا که اینها هم بالعیان موجود هستند و وجود دارند.

معنی وجود، بدان گونه که ابن عربی مطرح می کند، همان چیزی است که با «ضرورت» مساوق است. ظاهراً این بحث را در یکی از جلسات گذشته هم داشتیم. [3] البته منظور ما ضرورت ذاتی نیست، بلکه ضرورت ازلی مورد نظر است، زیرا ضرورت ذاتی، قید دارد. مثلاً زوجیت برای عدد چهار، ضروری است و عدد چهار بالضروره زوج است، اما یک قید دارد: مادامی که چهار، چهار است، زوج است. همچنین سه ضلع داشتن برای مثلث [ ذاتاً ضروری است] و نیز ضرورت به شرط المحمول و دیگر اقسام ضرورت.

اما اگر ما در وجود، ضرورت بدانیم (به معنای وجوب) یعنی زوال ناپذیری و عدم ناپذیری را به طور مطلق [به وجود نسبت دهیم] که به معنای تأکُّد – حتی تأکید هم شاید کلمه خوبی نباشد – در هستی و ضرورت بدون هیچ قید و شرط (وجوب ازلی و ابدی) است، آنگاه این [معنا] منحصر در حق – تبارک و تعالی – است. حقّ، بالضروره هست؛ بالضرورة الازلیة الابدیة. چنین وجودی [تنها] از آن حق – تبارک و تعالی – است.


بنابراین اگر وجود را به این معنی اطلاق کنیم، حق با شیخ اکبر محیی الدین عربی است. وجود به معنای ضرورت ازلی و ابدی، تأکّد در هستی و واجب الوجودیِ علی الاطلاق، منحصر در حق – تبارک و تعالی – است. موجودات دیگر نیز از آسمان گرفته تا زمین، از فرش تا عرش، از ملک تا ملکوت، دریا و صحرا موجود هستند اما بالضروره [موجود] نیستند و تنها در شرایطی و بالامکان هستند. البته ضرورت به شرط المحمول دارند؛ یعنی در ارتباط با علّت [خود] هستند. اما چنانچه از علّت تامّه صرف نظر کنیم، در این صورت موجود نیستند. پس هر موجودی در شرایط وجودی خویش و در ظرف زمانی – مکانی و با توجه به علیّت تامه ای که پشت آن هست، [می تواند موجود باشد]. هیچ موجودی خود به خود در این عالم به وجود نیامده است. هیچ موجودی خود به خود به وجود نمی آید؛ یعنی ضرورت ازلی ندارد. هر موجودی – هر چقدر هم که نیرومند باشد –  به دلایلی به وجود آمده، حادث است و پیدا شده است. بنابراین و با این معنی، معلوم است که موجودات وجود ازلی ندارند.

پس وقتی ابن عربی می گوید وجود، منحصر در حق – تبارک و تعالی – است، با توجه به این موضوع می گوید. یعنی اگر ما این معنی [وجود] را ندانیم، آن حرف او کفرآمیز خواهد بود، یعنی بوی کفر می دهد و بلکه صریح کفر است! اما اگر به این مسئله توجه داشته باشیم که منظور او [از وجود] چیست، نه اینکه کفر آمیز نخواهد بود، بلکه عین توحید است. هستی ازلی و ابدی، علی الاطلاق و بدون هیچ قید و شرط و فنا ناپذیر، [تنها] از آن حق تبارک و تعالی است و [وجود] هر موجود دیگری، در ظلّ وجود حق – تبارک و تعالی – معنی پیدا می کند. موجودات دیگر هم هستند اما به تبع وجود حق. آنها جلوه ای از حق و مخلوق او – به تعبیرات مختلف که ممکن است کلامی یا عرفانی باشد – هستند. اگر فردی عارف باشد، همه چیز را تجلی حق می داند؛ از نظر کلامی، همه موجودات مخلوق حق – تبارک و تعالی – هستند؛ از نظر یک فیلسوف، معلول حق هستند و از این جمله تعبیرات که بستگی به این دارد که شما چگونه به عالم نگاه کنید.

*       مولوی هم می فرماید:

ما همه شیران ولی شیر عَلَم / حمله شان از باد باشد دم به دم
حمله شان از باد و ناپیداست باد / جان فدای آن که ناپیداست باد [4]

آیا می توان نسبت شیر علم را به موجودات این عالم داد؟

بله! همین طور است. نسبت واقعی موجودات عالم هستی با حق – تبارک و تعالی – نسبت شیر علم [و باد] است. در واقع «او» هست؛ این جنبش از آن اوست؛ این صدا در عالم، طنین صدای حق است. با بیان ابن عربی، همه چیز جلوه حق است.

*       اینکه جناب محیی الدین فرمود: «سبحان من أظهر الأشیاء و هو عینها» [5] آیا این عبارت، شبهه انگیز نیست؟!

نه! آن هم با این بیانی که عرض کردم شبهه انگیز نخواهد بود. این عبارت در اول [کتاب] فتوحات است که: «سبحان من أظهر الأشیاء و هو عینها». اگر [تنها] ظاهر این عبارت را در نظر بگیرید، نه اینکه شبهه انگیز باشد، بلکه کفر است! اما اگر کسی به معنای آن توجه داشته باشد، عین توحید خواهد بود. «سبحان من أظهر الأشیاء و هو عینها» یعنی مقدّس است پروردگاری که موجودات و اشیاء را به ظهور رساند و عین آنهاست! اما «و هو عینها» یعنی «عینها فی الظهور» نه اینکه «عینها فی الماهیة». این عبارت به این معناست که حق، عین این دیوار و کوه و دریا و صحراست، اما نه در ماهیت دریایی و نه در ماهیت کوه بودن، بلکه یعنی عین آنهاست در «ظهور»؛ یعنی ظهور آنها از حق است و اگر حق نباشد، آنها نیز ظهور پیدا نخواهند کرد. اگر ظهور حق نبود، نه دریا ظهور داشت و نه صحرا؛ نه فلک و نه ملک، … . خود ابن عربی در شرح این جمله می گوید که: «و هو عینها فی الظهور» [6]. پس شما هم مقید باشید تا حتماً کلمه «فی الظهور» را به دنباله این عبارت بیاورید، و الّا همان طور که فرمودید شبهه انگیز خواهد بود!


[1] محیی الدین بن عربی، فصوص الحکم، فص حکمة روحیة فی کلمة یعقوبیة، ص 120، متن و ترجمه فصوص الحکم – انتشارات مولی: « أن الممکنات علی أصلها من العدم، و لیس وجودٌ إلّا وجود الحق بصور أحوال ما هی علیه الممکنات فی أنفسها و أعیانها ؛ ممکنات بر اصلشان که عدم است می باشند، و وجودی جز وجود حق – به صور احوالی که ممکنات در نفس و اعیان خود برآنند – نیست. »

[2] شیخ محمود شبستری، گلشن راز، بخش 34 – جواب:
نظر کن در حقیقت سوی امکان / که او بی‌هستی آمد عین نقصان
وجود اندر کمال خویش ساری است / تعیّن‌ها امور اعتباری است
امور اعتباری نیست موجود / عدد بسیار و یک چیز است معدود
جهان را نیست هستی جز مجازی / سراسر کار او لهو است و بازی

[3] ر.ک. به: « برهان صدیقین و سه مفهوم ضرورت، امکان و امتناع »

[4] مولوی، مثنوی معنوی، دفتر اول، بخش ۲۹ – اعتراض مریدان در خلوت وزیر

[5] محیی الدین بن عربی، الفتوحات المکیة، ج2، ص 604

[6] عین عبارت شیخ در این باب چنین است: « فهو عین کل شی‏ء فی الظهور و ما هو عین الاشیاء فی ذاتها، سبحانه و تعالی، بل هو هو والاشیاء اشیاء » (محیی الدین بن عربی، الفتوحات المکیة، ج2، ص 638)



http://www.maarefat.com


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد