دوستدار  حکمت و دانش

دوستدار حکمت و دانش

فلسفه، کلام، علوم قرآنی و عربی
دوستدار  حکمت و دانش

دوستدار حکمت و دانش

فلسفه، کلام، علوم قرآنی و عربی

وجود روح به اثبات برخی دانشمندان

اثبات روح

وجود روح به اثبات برخی دانشمندان

وجود روح به اشکال مختلف و توسط دانشمندان متعدد اثبات شده است، و دیگر جای هیچ‌گونه تردید و ابهامی در این زمینه نمانده است. با وجود این   هنوز برخی افراد نا آگاه در این مورد مبتلا به ناباوری هستند، لذا در این بحث به نظرات چند تن از بزرگان در باب اثبات وجود روح توجه می‌نماییم    . 

حضرت امام خمینی- که خداوند ما را با او محشور گرداند- ضمن بیان محجوب بودن یک طرف از یک شئی از طرف دیگر آن، و آگاه بودن انسان و حیوان از همه‌ی اطراف خود، چنین نتیجه می‌گیرند: « پس در حیوان و انسان چیز دیگری هست که فوق ماده است و از عالم ماده جداست و با مردن نمی‌میرد و باقی است. » این امام بزرگوار، انسان مجرد از این عالم طبیعت را یک حقیقت می‌دانند و از این امر برای اثبات وجود بُعد ماورایی انسان بهره می‌گیرند. ایشان همچنین در جای دیگر فرموده‌اند: « انسان اگر به همین حدّ طبیعت بود و بیشتر از این چیزی نبود، دیگر احتیاج به این‌که یک چیزی از عالم غیب برای انسان فرستاده بشود، تا انسان را تربیت بکند (نداشت)،... لکن چون انسان مجرد از این عالم طبیعت (و) یک حقیقتی است، همین خود خصوصیاتی که در انسان هست، دال بر این است که یک ماورایی از برای این طبیعت هست، چون انسان یک ماورایی دارد و به حسب براهینی که در فلسفه ثابت است، ماورای این طبیت در انسان هست و انسان دارای یک عقل بالامکان مجرد و بعد هم مجرد تام خواهد شد.»

بقیه در ادامه مطلب...

حضرت آیت‌العظمی ناصر مکارم شیرازی که از علماء آگاه به مسایل روز و علوم متافیزیک است در کتاب « ارتباط با ارواح » می‌نویسند: « به عقیدة ما یادآوری یک نکته لازم است که نه ما و نه هیچ‌کس دیگر نمی‌خواهیم و نمی‌توانیم وجود روح را انکار نماییم، زیرا دلائل فلسفی و حسی و تجربی که برای اثبات وجود روح اقامه شده، بیش از آن است که بتوان همه را نادیده گرفت…»

جناب ابن سینا- فیلسوف مسلمان – نیز در بحث نفس از کتاب شفا چنین می‌نگارد: « ما اجسامی را می‌بینیم که تغذیه و تولید مثل و حرکت و اراده دارند و این امور برای این اجسام، از جهت جسم بودنشان نیست، پس باید در ذات این اجسام، مبادی غیر از جسمیّت آن‌ها برای این کارها باشد تا این کارها از آن صادر شود، مبادی آن‌چه مبداء صدور کارهایی است که پیوسته بر یک نهج واقع نمی‌شود و از روی اراده است آن را نفس(روح) می‌نامیم. »

دکتر رئوف عبید در مقدمه کتاب خود می‌نویسد که « باور داشتن روح، باوری کهن به قدمت انسان است، از جمله باورها، اعتقاد به جاودان بودن روح و اعتقاد به ثواب و عقاب است.»

2- حقیقت وجود انسان 

 - وسعت روح انسانی – از منظر قرآن کریم       

پس از توجه به چپونگی وجود نفس انسان می خواهیم مقام و مرتبه آن را در نظام آفرینش گوشزد کنیم :

1-      قرآن می فرماید (تین /4و5)

"سوگند که انسان را در بهترین قوام و مبنا خلق کردیم سپس او را به پایین ترین درجه رد کردیم" که همان مرتبه بدن و جسم باشد. یعنی مقام روح یا من انسان منهای بدن، مقامی بس عظیم و شریف است .

2-      قرآن در مورد روح انسان می گوید : <فاذا سویته و نفخت فیه من روحی .....(ص/72) یعنی چون بدنش را آماده کردم و از روح خود در آن دمیدم به ملائکه گفتم به او سجده کنند. از این آیه نتیجه میگیریم

الف- انسان " ازروح خداست "و نه " روح خدا ". چون فرمود و نفرمود یعنی روح انسان صورت نازله ای از روح خداست.

ب- روح، مخلوقی است از مخلوقات خداوند و نزدیک ترین مخلوق به خداوند است و حتی از ملائکه هم بالاتر است . و در همین رابطه قرآن می فرماید (نحل/2) یعنی خداوند ملائکه را به کمک روحی که از " امر " خداست نازل میکند. بنابراین نباید برای خدا مثل انسان یک روح قائل شویم و تصور کنیم روح خدا یعنی خود خدا، چرا که خداوند در قرآن " روح " را یکی از مخلوقات معرفی می کند و می فرماید از روح خودم در جسم انسان دمیدم و این که می فرماید" از روح خودم " یعنی روحی که یکی از مخلوقات من است و لی چون مرتبه این روح بسیار بلند است خداوند آن را به خودش نسبت داد، همانطور که خداوند خانه کعبه را به خودش نسبت داد، این به جهت شرافت آن مکان است نه اینکه خداوند واقعآ خانه داشته باشد. پس : اولآ ملادکه به کمک روح نازل میشوند یعنی روح اصل است و ملائکه تجلی آن روح هستند. ثانیآ روح از " امر " الهی است و مقامش به " کن فیکون " است چون خداوند در آیه 82 سوره مبارکه یس فرمود : یعنی " امر" خدا آن است که چون اراده کند چیزی را ایجاد کند می گوید بشو و می شود. پس روح که از امر الهی است نظام مادی و ترکیبی و تدریجی ندارد. ثالثاً اصل اساسی انسان همین روح است که فوق ملادکه است و جلوه مستقیم حق است و حامل همه اسماء وصفات الهی و همان وجه الله است و خلیفه او در عالم وجود است و چون آن روح مخلوق بی واسطه حق است جامع همه کمالات الهی است برعکس ملادکه که هر کدام کمال خاصی از حق را ظاهر میکنند به طوری که یک ملک جلوه اسم علیم خدا است مثل جبرائیل و یکی مظهر اسم ممیت خداوند است مثل عزرائیل ولی مقام روح که حقیقت انسان نیز هست جامع همه اسماء الهی است منتهی به ایجاد حق موجود است و از خود وجودی ندارد. رابعاً این سوی دنیایی انسان اسفل سافلین و مقان بدن و ماده است و آنسوی انسان روح است و مقام قرب بی واسطه و لذا انسانها از جهت روح خود به خدا نزدیکند ولی به واسطه جسم خود که از گل آفریده شده از خدا دورند.حال هر طرف را انتخاب کند آنجایی خواهد شد.

3- آخرین و پایین ترین مرتبه  و منزل روح، جای گرفتن در بدن تسویه و تصفیه شده است که در این مرتبه که روح در بدن جای میگیرد آنقدر روح تنزل یافته که تقریباً از آن مقام اصلی اش خبری نیست. به طوری که در این حالت فراموش می کند اصل و منزل اصلی اش کجاست.

آنچه در بدن انسان دمیده شده صورت تنزل یافته روح است. و نباید فراموش کرد که وقتی موجودی یا حقیقتی در مرتبه پایین تری تنزل می کند، مرتبه اصلی و صورت اولیه آن به جای خود محفوظ است و در عین اینکه همان موجود یا همان حقیقت در مرتبه اصلی خود بوده و صورت حقیقی خود را دارد، در صورت پایین تر و در مرتبه پایین تری هم تجلی میکند و صورت بعدی هم در حقیقت جلوه ای از صورت اصلی آن حقیقت است.در مراتب طولی تجلیات یک موجود هر اندازه که پایین تر بیاییم به همان اندازه چهره اصلی و صورت موجود را ضعیف تر و محدوود تر خواهیم یافت و به عکس آن در رجوع و برگشت هر اندازه بالاتر برویم چهره اصلی موحود را بیش از پیش یافته و با آن آشناتر می شویم و اگر همه مراتب تجلی راپشت سر بگذاریم با چهره اصلی اش رو به رو خواهیم شد. نفس انسان بین روح – که مخلوق بی واسطه حق است – و جسم قرار دارد. یعنی نه نور محض است نه ظلمت محض و به همین جهت هر صفت الهی را به صورت خاص و مبهم داراست. به وسیله نفس یا خیال مقام عالی وجود و مقام دانی وجود به یکدیگر می پیوندد و در مرتبه نفس انسانی، نورانی و ظلمانی یکی می شود پس به خودی خود نفس یا خیال انسان نه عالی اسنت نه دانی نه روح و نه جسم ولی ممکن است در ظلمات دنیای مادی سقوط کند و به مقامی دون مقام انسانیت فرو افتد.چنانچه پیامبر فرمودند پس در حالت اولیه مردم در یک بینابینی به سر می برند ، مگر اینکه با نور روح، ظلمت خود را از بین ببرند.

3-      اگر انسان خود را به کمک تذکرات انبیاء از حکم بدن و منزل اسفل آزاد کند در واقع خود واقعی خود را می یابد و به اصل خود که همان مقام روح است نزدیک می شود به طوری که حقایق ذات خود را حتی بدون واسطه ملائکه مستقیماً از حق دریافت می کند.امام صادق می فرمایند : " حقیقت این است که اتصال روح مومن به روح خدا، شدیدتر است از اتصال شعاع خورشید به خورشید. " با شناخت نفس و وسعت آن سود و زیان آن درست روشن می شود و مدارج صعود آن معلوم می گردد.قرآن در آیه 29 سوره مبارکه بقره می فرماید : یعنی ای انسان! آنچه در زمین خلق شده همه و همه را برای  تو خلق کردیم.پس محور اصلی حرکت انسان در مسیر نفس اوست و آنچه در خارج از نفس آدمی است از برای انسان خلق شده و ابزار تکامل اوست. انسان از دیدگاه اسلام اینطور نیست که دارای دو حقیقت جسم و روح باشد بلکه حقیقت او جان یا روح اوست و بدن و جسم ابزار آن روح است و اگر به لذات بدنی زیاد اهمیت بدهد عملاً از اصل خود جدا شده و هر چه انسان بیشتر بر بدن حاکم باشد خود را بیشتر به انسان کامل یا حقیقت الانسان نزدیک کرده است.

منابع : کتاب معرفت نفس استاد طاهر زاده و کتاب متافیزیک و شناخت روح

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد